خاطره زایمان
مامانی بعد از 2 ماه میخوام خاطره زایمانم و برات تعریف کنم : اول بگم من از روز اول که فهمیدم تورو دارم گفتم میخوام نی نی رو طبیعی به دنیا بیارم . نمیدونم چرا ولی اصلا تمیترسیدم و دایم برا بابایی از مزایای طبیعی میگفتم و اونم راضیه راضی بود تا ماه نهم . 40 هفته گذشت هر روز که از خواب پا میشدم به خودم میگفتم یعنی ممکنه امروز نی نی بیاد با کوچکترین دردیکه حس میکردم خوشحال میشدم به خودم میگفتم که دیگه وقت اومدنته . اما شما انگار نه انگار مامانی شد هفته 41 تو هنوزم نیومده بودی . دیگه واقعا افسردگی گرفته بودم همش گریه میکردم . بیچاره بابایی خیلی مارو تحمل کرد مامانی . خلاصه اینکه ما رفتیم تو هفته 42 بازم نه . دیگه یه شب شاکی شدم با گریه به بابایی...
نویسنده :
سمیرا
16:53