عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

بابایی

باباییییییی ما شما رو عین دیوونه ها دوست داریم یه کم مارو تحویل بگیر بد اخلاققققققققققققققققق جدیدا بد نگام میکنی میترسم . البته ما هم جدیدا شوره دل نازکی رو در اوردیم میدونم ولی چیکار کنم دست خودم نیست . درک کن خوببببببببببببببببببببببببببببببب خلاصه اینکههههههه مهربون باش یکم . میدونم تقصی خودمه قول میدم درست شم بزرگ شم راستی آنیسا این وبلاگو برا تو ساختم یا بابایی ؟ ...
18 اسفند 1390

بیمارستان

امروز از هفته 40 ام 1 روز گذشت و این دخملی ما قصد اومدن نداره انگار . دیگه هر روز صبح تلفنم 30 بار زنگ میزنه و همه میپرسن :سمی نیومد این دخملت ؟ هر چی بهش میگم مامانی بسه دیگه نفسم بالا نمیاد بیا دیگهههههههههههه گوش نمیده . نمیدونم با چه زبونی بحرفم باهاش . امروز رفتم دکتر و از نی نی نوار قلب گرفتن . آخیییی تا حالا انقدر یه دل سیر صدای قلبش و گوش نکرده بودم .خانم دکتر گفت از امروز هر روز باید بیای تا از نی نی نوار قلب بگیریم که اگه خدای نکرده صدای قلبش ضعیف شد باید سریع  سزارین شی . ببین مامان اداهاتووووووو ؟ قربونت برم که از الان داری خودتو لوس میکنی .  پیمان میگه سمیرا جشن دندونی نی نیم بگیریم با به دنیا اومدنش . خ...
18 اسفند 1390

نی نی من اینجا 7 ماه و نیمشههه

همه هی بهم میگن اگه راست میگی عکس الانت و بزار . میخواین بهم بخندینننننننننننن؟ پیمان همش تو خونه میگه پرنسس فیونای من آخه خیلی توپولی شدم . این عکسم واسه یه ماه و نیم پیشه . تازه الان بدترم شدم ولی عکسشو نمیزارم آخه خجالت میکشمممممممممممممم راستییییییییی الان که داشتم تو اتاق وب گردی میکردم یه دفعه دیدم صدای جیغ یه خانومه میاد رفتم دم پنجره دیدم با شوهرش دعواش شده . شوهرشم نی نیه خانوم رو که 1 یا 2 ماه داشت و گرفت داشت میرفت . زنه التماس میکرد جیغ میکشید میگفت : تو رو خدا بچم و بده اونم یه دونه گذاشت تو گوش خانومه و رفت سر کوچه . خانومه هم  همش خودش . میزد . الان یه ساعته انقدر گریه کردم باورم نمیشد اصلا . حالم خیلی بده...
17 اسفند 1390

اولین سلام

دخملییییییی مامان کی میخوای بیای تو بغلم آخه نانازم باباییم دیگه خسته شده همش به من میگه سمی کی میخوای نی نی رو بدی بهم ؟ همه منتظرتن آخه شما اولین نوه تو کل خانواده ی  من و بابایی هستی . میخوان کلی لوست کنن ماما هر روز لباساتو نگاه میکنم و میگم آخه کی میتونم اینارو تنش کنم ؟ دوستتتتتت دارم عسلم . خیلی زیاد ولی نه اندازه بابایی بهش نمیگم ولی اومدی اون و از من بیشتر دوسش داشته باش چون وافعا ماهههههههه . خیلی مهربون و پاکه مثل خودت . قول بده همیشه هواشو داشته باشی حتی اگه من نبودم باید از الان بهم قول بدی هیچ وقت ناراحتش نکنی مامانی . بابایی یه فرشتس آنیسای من فقط همینو ازت میخوام مامانی: مراقب بابایی خیلی باششش بو...
11 اسفند 1390