عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

عاشورا تاسوعا 92

قربونت برم مامان ببخشید دیر دارم این پست و میزارم چون چند وقته خیلی سرم شلوغه مامانی شما هم که ماشالله کلی شیطون شدی فدات شم همه وقتم برای تو .  امسالم محرم مثل هر سال ما همش تو خونه و در حال نذری پختن بودیم . شما امسال خیلی با مامان همکاری کردی و کلی با همه بازی کردی و اصلاااااااااااا سراغ چیزای خطرناک نمیرفتی دختر فهمیده من .  اینم از عکسای محرم آنیسا خانوم گل من که اونجا دل همرو برده بود و همه عاشق شده بودن و هی ما براش اسپند میریختیم رو ذغالای رو دیگ که خدایی نکرده چشم نخوره دختر دسته گلم . راستی مامانی برا سلامتی شما امسالم مثل پارسال شربت داد روز عاشورا ایشالله همیشه صحیح و سلامت باشی خانوممممممممممممممممممممممممممممممممم...
30 آبان 1392

و بازم سفر شمال آبان 92

وای آنیسا ببخشید مامان که من و بابا یک ماه خونه نمیشینیم شما یکم استراحت کنی . به خدا تقصیر ما نیست تا میشینیم خونه  یکی از دوستامون زنگ میزنه و دعوتمون میکنه شمال اینم این ماه که عمو سهیل زنگ زد و ما خیلی ناگهانی تصیمیم گرفتیم بریم دوباره شمال تو این سفر همههههههه دوستامون باهامون بودن خیلیییییییییییییی خوش گذشت مخصوصا به دخترم که کلی تو حیاط ویلا بازی کردو از هوای خوب لذت بردددددددددددد . مامانی فدات شه که انقدر تو خوش سفری اصلااااااااااا تو سفر اذیتم نمیکنی تو ماشینم تا برسیم به مقصد تو خوابیییییییییییییی و شبا سر ساعت وقتی همه میخوابیدن و چراغارو خاموش میکردن بدون هیچ غری میخوابیدید. همه اونجا عاشقت شده بودن میگفتن انگار نه انگار ...
13 آبان 1392

دختر 19 ماهه من

فسقلی مامان قربونت برم که انقدر زود داری بزرگ میشی . خیلی ماه و مهربونی به خدا . اصلا مهربونی تو ذاتته . صبحی نشد که مامان با بوس آب دار تو روی لباش بیدار نشه تا بیدار میشی میای بالاسرمو و تند تند بوسم میکنی . یعنی میشه کسی روزشو زیباتر و قشنگتر از این شروع کن ؟  گنج من دختر من تمام هستی من و بابایی اینو همیشه بدون . عاشقتیمممممم و هر کاری که از دستمون بر بیاد برای خوشبختی و راحتیت انجام میدیم با جون و دل . قول میدم . بریم سراغ عکسات تو این روزای پاییزی زیبا . چند روز پیش با بابا کلی برات لباس پاییزه و زمستونه خریدیم اینم عکسات با چند تا از لباسای جدیدت : قربون دخمل خوشتیپم برم من : راستی چند  روز پیش به صورت خیلی خودجو...
29 مهر 1392

بازی های شبانه آنیسا و اولین بافتنی مامان و کادو های پاییزه

عزیزه دلم من و تو به خاطر کار جدید بابا یه شب در میون خونه تنهاییم. شما هم آخر شب بدجوری حوصلت سر میره برای همین من و تو شبایی که بابا نیسا با هم بازی اختراع میکنیم . از این رو من چند روز پیش رفتم با عمه و اینا رو از لوازم تحریریه سر کوچه خریدم : اینم اولین کلاژ آنیسا خانوم . مامان میبرید بعد آنیسا میچسبوند و مامان روشون طرح میکشید این هم نتیجه زحمت مادر و دختر : اینم آنیسا خانوم متفکر : الهی قربون دختر خلاقم برم من . دیروز با بابایی داشتیم فیلم میدیدیم دیدم ییهو اصلا طدای تو نمیاد اومدم دیدم داری از بازی های قبلیت برای خودت بازی جدید درست میکنی . این باز برا 3 سال به بالاس اما تو تمام اشکال و دقیق مینداختی تو جای خودش . او...
22 مهر 1392

روزهای پاییزی ما با هم

سلام عزیزه دلم مامان پاییز شد . من همیشه عاشق پاییزبودم این روزا حال و هوام خیلی خوبه بخصوص که هوا یکمم سرد شده و قشنگ بوی پاییز تو خیابونا بیاد . قربون دخترم بشم که انقدر عاشق هوای خنکه . توام کلی با  این هوا عشق میکنی از اولم عاشق خنکی بودی عزیزه دلم . دختر زمستونیه منی دیگه مامان فدات شه . بزار یکم از پیشرفتات بگم دایره لغات آنیسا البته تا اونجا که یادمه : هر چیزی که بهت میدیم تند تند میگی مسی (مرسی ) انقدر خوشگل میگی که من میمیرم برات روز 20 باز بیشتر میگی مسی مهربونه مامان تا یه صدای بلند میاد یا خودت دی وی دی رو روشن میکنی یه دفعه صداش میاد تند دستتو میزاری رو قلبتو میگی تسیدم تسیدم (ترسیدم ) آخ قربون قلبت بشم مننننننننننن...
17 مهر 1392

عکس های آتلیه ایی دخترم

اینم چند تا از عکس های آتلیه ایی دخملی که بلاخره این سرعت نت افتضاحححححححح اجازه داد بزارم خاله ها : اینم چند تا عکس که چاپ کردم برای رو دیوار خونه .  ...
15 مهر 1392

واکسن 18 ماهگی و پارک ارم

بلاخره واکسن 18 ماهگی آنیسا خانوم صبح با مامانی رفتیم زدیم . فداش بشم الهی دخمل قوی مامانشه .خانومه واکسن دستشو زد جیکش در نیومد فقط یکم تعجب کرد .ولی پاشو که زد یهکم گریه کرد و همش میگفت نه نه . بمیرم برات به خدا مامانی ببخشید فدات شم من مردم اشکای تورو دیدم اما دیگه تموم شد رفت تا 6 سالگی . راحت شدیم عزیزم . یه کوچولو تب کردی اما زودی استامینوفن دادم بهت تبتم اومد پایین خدا رو 100 هزار مرتبه شکر .اینم عکسات بعد واکسن دخملم لالا کرده : اینم جای واکسنش  من مردم برات  : اینم بعد که بیدار شد خودش رو پاش کمپرس سرد میزاره دخملم : وای آنیسا من عاشق این عروسکه شدم این عروسکرو مامانی ( مامان مامان ) برای کادوی واکسنت برا...
28 شهريور 1392

اولین عروسی و نمایشگاه بین المللی

سلاممممممممممممم دخملم قربونش برم اولین عروسی زندگیشو رفت . عروسی خاله سحر دوست جون مامانش . کلی  بهمون خوش گذشت ایشالله خوشبخت شه عین ماه شده بود عروسمون . آنیسا خیلی بهش خوش گذشت . کلی رقصید و با بادکنکا بازی کرد . اصلا هم اذیتمون نکرد و کلی به ما هم خوش گذشت . اینم عکسای عروسی : آنیسا و دایی جونش : بعدم که اومدیم دخملی بیهوش شد از خستگییییییییییی . تو خواب تمام لباساشو عوض کردم صبح روز جمعه هم با بابایی رفتیم نمایشگاه بین المللی . نمایشگاه کودک و شیرینی و شکلات بود . خیلی خوببببببببببب بود چند تا هم بهتون جایزه دادن که بعدا برات عکسشونو میزارم . اینم عکسای نمایشگاه : اینجا یه جا بود برای بازی کردن بچه ها غرفه مولفیکس : ...
24 شهريور 1392

سفره خونه و شهر شادی

عزیزه دلم دیروز با عمه و عسل ( دختر دایی بابا ) تصمیم گرفتیم بریم بیرون حوصلمون سر رفته بود آخه باباتم شیفت بود شب نمیومد . برای همین اول رفتیم سفره خونه تو خیابون چمن بهت خیلی خوش گذشت یه باغ بود با یه حوض خوشگل پر از فواره کلی کیف کردی دخترم . عسلم یعه چند تا ازت عکس خوشگل گرفت : ای جونم قربون دستای قشنگت فدای انگشتات : بعدش با عمه رفتیم شهر شادی بالای هایپر مارکت کارتتم شارژ کردیم هر چی خواستی بازی کنی تو هم تمامممممممم وسایلی که میتونستی سوار شدی : نمیدونم چرا تا سوار اینا میشدی اخم میکردی :) از سوپر مارکت اون پایینم عمه برا روز دخترت یه قمقمه خوشگللللللللل خرید خیلی ناز بود عسلم مبارکت باشه فدات ش...
18 شهريور 1392