عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

10 ماهگی . 2 تا دندون دیگه . مسافرت شمال

عزیزههههههههههههههههههههه دلم 10 ماهگیت مبارک باشه عسل مامان .ایشالله 100 ساله شی فدات شم . مامانی ببخشید این چند وقته کم میرسم بیام وبلاگت و آپ کنم عمو کامران از آمریکا اومده دوباره و یه عالمه برات کادو های خوشگل اورده بعدا عکس همشو برات میزارم . این دو هفته همش خونه بابا اینا اییم تا بیشتر ببینیمش جمعه هم میره دوباره . یه خبر خوببببببببببببببببب دیروز دیدم دو تا دندون بالای آنیسا خانومم در اومد بعد از کلی اذیت کردن دخمل گل من . دندون بددددددددددددددد .حالا آنیسا 4 تا دندون داره . خاله شقایق قبلا بهت میگفت آنیسا بی دندون ولی الان میگه دخملم کم دندونه نه بی دندون . هفته پیش همگی با هم رفتیم شمال ماسوله . وای آنیسا خیلی خوش گذشت ...
30 دی 1391

آنیسا و شیرین کاریاش تو 9 ماهگی

عشقه مامان اومدم برات بنویسم این چند وقته چه کارایی یاد گرفتی . خیلی شیرین شدی فدای کارای قشنگت بشم من. یاد گرفتی خیلی خوشگل دست میزنی . تا برات دست میزنیم دستای خوشگل کوچولوت و میبری بالای سرت و نانای میکنی و تند تند خودتو تکون میدی من برات ضعف میکنممممممممممم به خدا . کلمه هایی که میگی فدات شم : تا میگیم یکککککککک دو پشت هم میگی سههههههههههههه   (عاشقتممممممممم ) بابا مامان بییم ( بریم ) بیااااااااااااا بهههههههههه ( خوردنی که میبینی تند تند میگی به ) چیزی متعجبت میکنی میگی : اوووووووووووووه همه جارو میگیری و میری بالا . از پله های خونه عین فرفره بالا میری ولی نمیتونی فعلا پایین بیای .. خیلییییییییی خوب چهار دست...
9 دی 1391

اولین یلدای آنیسامون

عزیزه دلم اولین یلدات مبارک باشه خانومم . به مناسبت اولین شب یلدات من و بابا تصمیم گرفتیم یه مهمونی کوچیک برات بگیریم . برا همین خانواده مامان و بابا و رو دعوت کردیم شب خونمون . بابایی (بابای مامان ) هم خیلی زحمت کشیدن و برای تو سفره شب یلدا هدیه اوردن . صبحش من رفتم خونشون و یه سری شو با خاله شقایقت تزیین کردیم . خلاصه خیلی شب خوبی بود و کلی به تو کوچولوی نازم خوش گذشت و هر شیطونی که دوست داشتی کردی . الهی فدات شم . اینم عکسا : این کارترو خودم برات طراحیش کردم و بابایی چاپش کرد و دادیم اون شب به عنوان یادگاری به مهمونا : اینم عکس موش مامان بالباس هندونه ایش البته بیشتر شبیه کفشدوزکی بود چون روش یه کفش دوزک گنده بود پشتش شبیه هندونه ...
1 دی 1391

آنیسا ویه عامله کادو

عشقه مامان اگه بدونی چقدر خوردنی شدی . مامان بابا رو قشنگ میشناسی و صدامون میکنی . همه جارو میگیری و بلند میشه و به کمک همه وسایل خودتو به هر جا بخوای میرسونی . از پله های خونه بالا میری چهار دست و پا . دست دستی میکنی نانای میکنی . خلاصه عشقییییییییییییی تو عشق . امروز میخواستم یه کم از کادوهایی که خاله شقایق برات اوردرو برات بزارم که بزرگ شدی ببینی چه خاله ماهی داری . همشو نرسیدم عکس بزارم انقدر زیادن فدات شم .خاله شقایق و خاله پگاه عاشقتونمممممممممممم مرسییییییییییییییی . خوب اول از یه چندتا عکس قشنگ از خودت شروع میکنیم . این مرواریداته عشقههههههههههههه من قربون اون دندونای خوشگلت بشم مننننننننننننننننننننننننننننننننن. آنیسای ...
24 آذر 1391

جشن دندونی دخملم

سلامممممممممم بلاخره دخترم یه جشن دندونی گرفت و یه جشن دندونی خوشگل براش گرفتم . خودم که راضی بودم جای همگی خالی کلی خوش گذشت .اینم عکساش اول تزیینات  : این کارتای گیفتی بود که دادم به مهمونا برا یادگاری : اینم گیفتایی بود  که خودم با هزار زحمت با مامانی درست کردیم و دادیم به مهمونا . همه کلی عاشقش شده بودن : اینم تزیینات که همرو خودم طراحیشون کرده بودم : نمای کلی خونه : اینم کیک دخملی که من خیلی ازش راضی نبودم ولی همه میگفتن خوشگله : این الویه دندونی که بابایی میگفت اصلا شبیه دندون نیست :) اینم آش دندونی عشقم : دخترم مانکن شده همه ازش عکس مینداختن : عشق من ب...
19 آذر 1391

رفتیم شمال آذر ماه 91

وایییییییییییی چقدر بهمون خوش گذشت ایندفعه شمال با وجود تو عشق من .فردای روز دندونیست با بابا و خاله ستاره و خاله ساناز رفتیم بابلسر به سمت خونه مانی اینا دوست مامانی بابایی . انقدر دختر ماهی بودی که نگو . گذاشتی تا میخوایم بهمون خوش بگذره و یه عالمه خانوم بودی و اصلا اذیتمون نکردییییی .دوست دارم عشق من . روز اول مانی گفت بریم یه جای دیدنی . بهشهر عباس آباد ما 8 صبح بیدار شدیم و 9 از خونه در اومدیم شما تا اونجا تو ماشین خواب بودی راهش یکم طولانی بود تا رسیدیم رفتیم اول سمت یه رستوران یه چیزی بخوریم همه حسابی گشنه بودیم شما هم سر حال تا تونستی تو رستوران شیطونی کردی : اینم عکسای عباس آباد واقعااااااااااااااا قشنگ بودددددددددددددددددد....
19 آذر 1391

آنیسا دندون در اورد هووووووووووووووووورا

دخترم بلاخره دندونش در اومد موقع نذری دادن تو عاشورا دیدم وقتی بهش غذا میدم یکم لثش زبره انقدر ذوق کردم. فرداش دیگه قشنگ یه مروارید سفید خوشگل تو دهن دخملم پیدا شد .91/9/6 اولین دندون آنیسام در اومد دوست دارم آنیساممممممممم درگیر گرفتن یه جشن کوچیک (برای اینکه محرمه ) برا دندونیشم . زودی میام عکساشو میزارمممممممم دوستون دارم خاله هااااااااااااااا بووووووووووووووووووووس
8 آذر 1391

تولد 8 ماهگی و خونه عمو مهدی و سرما خوردگی

عزیزه دلم 8 ماهگیت مبارک باشه باورم نمیشه تو کوچولوی ناز انقدر زود داری بزرگ میشی . الهی فدات شم مامانی که هر چی بزرگتر میشی شیرین تر و خواستنی تر میشی و من و بابا یی و بیشتر عاشق خودت میکنی نفسم . خیلی دوست داریم خیلییییییییییی زیاددددددددددددددددددد دیشب با هم رفتیم خونه عمو مهدی اینا و تو انقدر بازی کردی که نگو و اصلا مامان و اذیت نکردی و با خاله مهلا خیلی بهت خوش گذشت عسلم.اینم عکس مهمونی رفتن دخملی : یک اینکه شما خواب بودی موقع رفتن و ما هر چی صبر کردیم شما بیدار نشدی برا همین با همون لباس خونه بردیمت مهمونی :) الهی فدات شم که همینجوریم خوردنیی تو : دخترمرفته تو سبد رختای خاله مهلاش : اینجا مهر و پیدا کردی و خ...
28 آبان 1391

یه روز خوب پاییزی

مامانی امروز صبح که از خواب پاشدیم بابایی از سره کار اومد گفتم دلم گرفته . گفت برنامه پیک نیک بزارم ؟ منم کلی استقبال کردم , زودی حاظر شدیم زنگ زدیم به عمو محمد باغ و باهاش هماهنگ کردیم و با خاله ستاره و خاله مریم دوستای مامان و دو تا دختر نازززززززززز خاله مریم آیدیس و آترین رفتیم سمت باغ. الهی فدات شم از دیدن اون همه برگ انقدر ذوق کرده بودی که نگووووووووووووو.اصلا مامانی و اذیت نکردی یه عالمه با نی نی خاله مریمم بازی کردی فقط من نگران بودم چون هوا یه نمه سرد شده بود اینم عکسات فدات شم اینجا بغل آیدیس جون بودی ولی گویا خیلی از تو بغل بودن راضی نیستی: مامان ببین برگا چه خوشگلن من عاشق پاییزم : اینجام بغل عمو محمدی : &nb...
22 آبان 1391