عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

واکسن 4 ماهگی و غلت زدن دخترم

1391/4/29 16:54
نویسنده : سمیرا
10,886 بازدید
اشتراک گذاری

بلاخره این واکسن 4 ماهگی که 10 روز استرسشو داشتم تموم شد رفت . 25 تیر صبح که از خواب بیدار شدی بردمت حموم عسلم آخه واکسن که میزنی خانوم دکتر گفت بهتره تا 2 روز نری حموم بعدم حاضر شدیم با بابایی و مامان بزرگت ( مامان بابایی ) رفتیم سمت خانه بهداشت تا واکسنت و بزنیم .رسیدیم اونجا هیشکی اونجا نبود خانومه اومد برات واکسن بزنه . من که دل نداشتم زودی اومدم بیرون و گوشامو با دستام گرفتم شماهم داشتی با بابایی میخندیدی بابا هم با من اومد بیرون چون اونم دل نداره ببینه تو اذیت میشی عشق من . یه دفعه یه جیغ بلند کشیدی الهی بمیرم برات همین جوری اشک میریختی مامان بزرگت زود بغلت کرد و اومدیم بیرون تو ماشین گرفتمت بغل خودم تا ماشین حرکت کرد تو بغلم خوابت برد بعدشم اومدیم خونه مامان بزرگ . شما هم خوابیدی تا بعد از ظهر یه کم بی حال بودی اونم به خاطر قطره استامینوفن بود ولی خدارو شکر تب نکردی و پروژه واکسن زدان رفت تا 2 ماه دیگه عشقم .

اینم عکسای بعد از واکسنت که خونه مامانی خوابیده بودی :

اینم جای واکسنت بمیرم برات خانومم بووووووووووووووووووووووس :

قربون شکلت برم جدیدا یاد گرفتی خودت پستونکت و میزاری تو دهنت قربون دستای خوشگلت بشم من :

راستیییییییییییییییییییی دیروز یه دفعه غلت زدی . یعنی من گذاشته بودمت رو تشکت خودم رفته بودم تو آشپزخونه اومدم دیدم چرخیدی به بابایی گفتم تو آنیسارو برگردوندی گفت نه به خدا ولی باور نکردم . آخه میدونست چقدر منتظر غلت زدنتم داره سر کارم میزاره برت گردوندم ولی بلافاصله برگشتی رو شکمت داشتم از ذوق میمردم ولی وقت نکردم عکس بندازم یعنی انقدر ذوق زده بودم یادم رفت تا عکس بگیرم برات میزارم عشقممممممممممممممممم

بووووووووووووووووووووووووووووووووس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

نایسل
29 تیر 91 16:34
الهی براش بمیرم ولی خب خاله لازمه قربون اون پاهی تپلی ات بشمم من... آفرین غلت زدی عسیسممم
مامان ترانه
29 تیر 91 17:26
مبارکه آنیسا جونم دخملی دیگه بزرگ شده
نیلوفر
29 تیر 91 17:54
سلام ای جانم،به سلامتی واکسنت تموم شد و مامانی خیالش راحت شد غلتیدنتم مبارک باشه عزیزم کلی بوس بوسی گلم که انقده خوشگل خوابیدی.
مامان دخملی
29 تیر 91 21:33
سلام ای جانم عزیز خاله
آوين
29 تیر 91 23:47
سلام سميرا جون چقدر دخملي داره روز به روز بيشتر شبيه خودت ميشه يه خوشگل درست مثل خودت ببوس ناز دخترت را
مامان رادین
30 تیر 91 0:09
خداروشکر این واکسن هم به خوبی گذشت........مبارکه غلت زدنت خاله جون
لی لی (مامی پارسا و پانیسا)
30 تیر 91 11:17
مبارکت باشه پرنسس خانوم
مامان دينا
30 تیر 91 12:47
واكسن وخانوم شدنت مبارك عزيزمممممم
padena
30 تیر 91 15:59
وا ی خوش بحالت چه روزای شیرینی
مامان بهی
30 تیر 91 20:10
مبارکه عزیز خاله غلت زدنتتتتتت عین فرشته های عزیز خالهههه
راضیه
30 تیر 91 22:04
عزیزمی خاله جون قربونت برم گلکم غلت زدنت مبارک نفسم ایشالا عکسای راه رفتنتو ببینم عشقم
مامان اهورا
31 تیر 91 12:33
سمیرا جون درکت میکنم خیلی سخت بود ولی عوضش واسه سلامتیش خوبه خووووو دخملی داری بزرگ میشیا آفرین عزیز دلم امیدوارم زودی بگی ماما بابا
نی نی گوگولی
31 تیر 91 14:02
جوووووووووونم ای دون فقسلی جوونم چه بزگ شدیااااااا جیگرم به زنم به تخته عسیسم وبلاگ منم آپ شده سربزن به ما خوشحال میشم
مامان آراد(خاطره)
31 تیر 91 15:13
خدارو شکر بالاخره این واکسن 4 ماهگی هم تموم شد... قربون اون غلت زدنت...ناناز.. بوسسسسسسسسسسسسس
مامان نفس طلایی
2 مرداد 91 1:58
وای چه سخته واکسن
لعیا جون مامان
25 مرداد 91 2:49
عزیزم دوست دارم خدا حفظت کنه