واکسن 4 ماهگی و غلت زدن دخترم
بلاخره این واکسن 4 ماهگی که 10 روز استرسشو داشتم تموم شد رفت . 25 تیر صبح که از خواب بیدار شدی بردمت حموم عسلم آخه واکسن که میزنی خانوم دکتر گفت بهتره تا 2 روز نری حموم بعدم حاضر شدیم با بابایی و مامان بزرگت ( مامان بابایی ) رفتیم سمت خانه بهداشت تا واکسنت و بزنیم .رسیدیم اونجا هیشکی اونجا نبود خانومه اومد برات واکسن بزنه . من که دل نداشتم زودی اومدم بیرون و گوشامو با دستام گرفتم شماهم داشتی با بابایی میخندیدی بابا هم با من اومد بیرون چون اونم دل نداره ببینه تو اذیت میشی عشق من . یه دفعه یه جیغ بلند کشیدی الهی بمیرم برات همین جوری اشک میریختی مامان بزرگت زود بغلت کرد و اومدیم بیرون تو ماشین گرفتمت بغل خودم تا ماشین حرکت کرد تو بغلم خوابت برد بعدشم اومدیم خونه مامان بزرگ . شما هم خوابیدی تا بعد از ظهر یه کم بی حال بودی اونم به خاطر قطره استامینوفن بود ولی خدارو شکر تب نکردی و پروژه واکسن زدان رفت تا 2 ماه دیگه عشقم .
اینم عکسای بعد از واکسنت که خونه مامانی خوابیده بودی :
اینم جای واکسنت بمیرم برات خانومم بووووووووووووووووووووووس :
قربون شکلت برم جدیدا یاد گرفتی خودت پستونکت و میزاری تو دهنت قربون دستای خوشگلت بشم من :
راستیییییییییییییییییییی دیروز یه دفعه غلت زدی . یعنی من گذاشته بودمت رو تشکت خودم رفته بودم تو آشپزخونه اومدم دیدم چرخیدی به بابایی گفتم تو آنیسارو برگردوندی گفت نه به خدا ولی باور نکردم . آخه میدونست چقدر منتظر غلت زدنتم داره سر کارم میزاره برت گردوندم ولی بلافاصله برگشتی رو شکمت داشتم از ذوق میمردم ولی وقت نکردم عکس بندازم یعنی انقدر ذوق زده بودم یادم رفت تا عکس بگیرم برات میزارم عشقممممممممممممممممم
بووووووووووووووووووووووووووووووووس