بعد از یک سال سلامی دوباره
عزیزه دلم یک سالی میشه که دیگه برات ننوشتم تو وبلاگت یک سال پر از اتفاقای خوب و بد ،آنیسای مامان بزرگ شده خانوم شده دیگه کوچولو نیس مامان باهاش دردل میکنه مامان و ناز میکنه و دلداریش میده هروقت تو زندگی به مشکلی خوردم و ناامید شدم خنده های تو امید زندگی بود برام ،میخوام دوباره برات بنویسم این وبلاگ و خیلی دوست دارم خودم گاهی میرم اون پستای اول و میخونم و یاد خاطراتت میفتم ذوق میکنم دورت بگردم ، دوباره شروع میکنم به نوشتن پی نوشت : مرسی از همه دوستای خوبم که تو نبودم کلی حال من و آنیسا رو پرسیدن مرسی مهربونا دلم برا همه تون تنگ شده بود ...
نویسنده :
سمیرا
0:15