2 ماه و 9 روزگی دخملی
عزیزه ما شمارو 5 روزه بردیم شمال خونه مانی دوست مامانی بابایی عمه گلریزتم با ما بود . خیلی خوش گذشت عزیزم .شمام اصلا اذیت نکردی مامانو . فقط تو راه برگشت خسته شده بودی یه کم سرمون غر زدی ولی بعدش خوابت برد و تا خونه خواب بودی . این روزا که میگذره هر روز شیرین تر میشی دوست دارم از تمام لحظات با تو بودن برای عاشقت بودن و بو کردنت استفاده کنم چون داره خیلی زود میگذره مامانی . دلم برای روزای اول که از بیمارستان اومده بودی خیلی تنگ شده .با اینکه سخت بود ولی الانم که فکر میکنم خیلی خیلی شیرین بود . دوست دارم دختر گلم . عاشق اون خنده های خوشگلتم . راستی جدیدا یاد گرفتی وقتی میخندی آخرش یه جیغ کوتاه میکشی که من میخوام برات بمیرم .
**********************************************************************
به بابایی میگم با آنیسا کار نداری الان براش بنویسم . میگه بهش بگو : ای توله سگگگگگگگگگگگ باباش عاشقتممممممممممممممم . اینم پیغام بابایی اینطوری قربون صدقت میره .
اینم عکسمون کنار دریا . مامانی و بابایی و عمه گلریز و مانی ( دوست جونمون )