عاشقانه های من و دخملم
تورو خدا آنیسا با اون چشات اونطوری نگام نکن . به خدا میمیرم براتا بی مامان میشی . آخه انقدر خواستنی نباش دیگه . هر روز که میگدره بیشتر عاشقت میشم . با بوی تنت زندم عسلم که از هر بویی خوشبو تر و دلنشین تره . دوست دارم خیلی دوست دارم . دوست دارم همه چیزمو بدم واسه یه لحظه خندیدنت . عاشقتم به خدا . بهترینارو برات میخوام . دلم میخواد خوشبخت خوشبخت باشی . دلم میخواد بهترین چیزارو داشته باشی .بهترینارو واست میخوام . هر چیزی که خودم آرزوش و داشتم برای تو میخوام . دوست دارم آنیسا . دوست دارم دخترم . نمیدونم میتونم مامان خوبی برات باشم یا نه . ولی به خدا تمام سعیمو میکنم . 88 روزه کنارمی . تو بغلمی . بزرگ شدنت و میبینم . وای خدایا چقدر نوشتن حس مادرانه سخته . آخه واقعا نمیتونم بهت بگم چقدر برام با ارزشی . نمیتونم ....................
راستی عشقم امروز برای اولین بار بازی کردی . گذاشته بودمت تو کریرت اول یه بار دستت ناخواسته خورد به اسباب بازیای اون بالا ترسیدی صدا داد . بعد 2 دقیقه دوباره دستت و بردی زدی بهش بازم ترسیدی لب ورچیدی . ولی کم کم خوشت اومد . هی دست خوشگلت و میبردی نزدیک میزدی بهشون اوناهم صدا میدادن ذوق میکردی میخندیدی . اینم عکسش :
بعدم تصمیم گرفتی ببینی اینا چه مزه ایی دارن :
ولی خیلی خوشت نیومد مامانی چون بعدش گریه کردی بغلت کردم . اینم از اتفاق های امروز . راستی هنوز نرسیدم شروع کنم به نوشتن دفترت قول میدم از فردا بنویسم برات .
دوست دارم فتچولک مامان