عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

رعد و برق و آنیسا

1391/4/1 19:38
نویسنده : سمیرا
1,004 بازدید
اشتراک گذاری

واییییییییییییییییییییییی خدایا مامان دیشب بنده سکته ناقص کردم به خدا

ساعت 2 نصفه شب بود و شما تو اتاق تو تختت تو خواب ناز بودی و منم از فرصت استفاده کرده بودم و داشتم نت گردی میکردم تو نی نی سایت

که ییهووووووووو یه صدایییییییییییییی بلند بلند بلند اومد خونه و همه شیشه ها لرزید یعنی از ترس تمام بدنم میلرزید بلافاصله هم برق رفت . شما هم با چنان شدتی شروع کردی جیغ زدن که نگووووووووو خونه ام تاریک تاریک بود من فقط میگفتم پیماننننن آنیسااااااااااااااااااااااااااا . بابایی میخورد به در و دیوار تا تونست برسه بهت و بغلت کنه وقتی فندک و روشن کرد تو هنوز داشتی جیغ میزدی و انقدرررررررررررررر ترسیده بودی که نگووووو از چشای قشنگت ترس میبارید . داشتم میمردم برات انقدر دلم سوخت برات عسلم . تا نیم ساعت همش رعد و برق زد گرفتمت تو بغلم و گوشاتم با دستم آروم گرفتم توام زودی تو بغلم خوابت برد ولی تا رعد و برق قطع نشد نبردمت بزارمت سر جات میترسیدم بترسی عشقم.

اینارو نوشتم تا بدونی من دل اینکه تو یک دقیقه اذیت بشی و ندارم به خدا دختر گلمniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

نرگسی
1 تیر 91 19:43
الهـــــــــــــــــــی عزیز دلمممم .. واااااااااااای خیلی وحشتناک بود منم داشتم سکته میکردم چشام یه دفه باز شد و از جام بلند شدم و منتظر بودم که خونه بلرزه .. فکر کرده بودم زلزلست .. وااااااای عزیز دلم ماها ترسیدیم چه برسه به آنیسا کوشولو .. فدای مامان مهربوننننننننن .. بوسسسسسسسسسسسس
جوجوهای ناز ما
1 تیر 91 19:54
الهیییییییییی عزیز دل خاله نفسمی آنیسا خانوم.می رم رعد و برق رو د می کنم.چرا آنیسای منو ترسوند
مامان دخملی
1 تیر 91 20:40
الهی خاله فداش بشه
نایسل
1 تیر 91 20:40
وای الهی بمیرممممممم اره خیلی بد بود منم اعصاب خورد میشد ولی به شدت مال شما نبوددد خدا روشکر چیزی نیشده عزیزم بوسسس
نایسل
1 تیر 91 20:40
اخی عزیزممم
مامان دخملی
1 تیر 91 20:47
سمیرا جونم میخوام برم بیمارستان مادران دکتر بهم گفته یا 7 تیر یا 14 تیر که به احتمال زیاد همون 7 تیر هستش
samin
1 تیر 91 21:29
مامان خوشگل ،درستش کردی.یادم رفت بگم هم وب قشنگی داری هم دخملت خیلی نازه. خدا برات نگهش داره عزیزم.
مامان اهورا
1 تیر 91 21:47
سلام سمیرا جون قربون دخمل کوچولوم برم که ترسیده خیلی با هم تفاهم داریم من 69 هستم شما چی؟
مامان بهی
1 تیر 91 22:09
ایییییییییییییییی واااااااااااااایییییییییییی چه وحشتناککککککککککککککک مواظبت خودتون باشییییییییین
مژگان
2 تیر 91 1:35
آخي. الهي حتما خيلي ترسيده. ولي به جاش يه مامان مهربون داره كه تو بغلش آروم بخوابه.
مامان اهورا
2 تیر 91 12:50

ههههههه مامان سمیرا من 21 سالگی نی نی دار شدم البته نمیخواستم
دیگه شد دیگه


مامان مهربون کوچولوووووووووووووووووو
ادی
2 تیر 91 13:42
ای جانمممممممممممممممم.
هانیه
2 تیر 91 14:31
آنیسا باید خیلی قدر این مامان مهربونش رو بدونه من فکر میکنم وقتی آنیسا بزرگ شه و خودش بشینه این وبلاگ رو بخونه حتما اشک شوق میریزه، بخاطر این که مامان بابای به این مهربونی داره که این همه دوستش دارن


مرسی هانیه جونم بوووووووووووس عزیزه دلم
خاله جون
2 تیر 91 18:29
آخی قربونش برم تو شهر ما هم رعد و برق های وحشتناکی میزد
جوجوهای ناز ما
2 تیر 91 22:18
سلام عزیزم.به صرف دیدن بابای جوجوها دعوتید.
جوجوهای ناز ما
3 تیر 91 0:30
انشااللهآنیسا چطوره؟کی میای رشت؟میخوام بیام تو و آنیسا رو ببینم.خونمون نزدیک خونه دایی تون هست!
یاس
3 تیر 91 16:18
عزیز دلم.قربون قلب کوچولوت بشم که کلی ترسید و تالاپ و تولوپ هایه گنده گنده کرد خاله ایییییییییی. آنیسا جونم مامانی خیلی دوستت داره ها.امیدوارم بزرگ که شدی قدرشو خیلی داشته باشی جیگر خاله
نی نی گوگولی
3 تیر 91 20:48
آخی الهییی ای جونم امان از این رعد و برق یه عالمه بوسش کن عسیسم راستی من آپم عسیسم
حسین
3 تیر 91 21:07
سلااااااااااااااااام خانمی خوبی
درد وبلات تو جون من
نیستی ببینی کچل کردم همه کو چولو ها ازم میترسند چشمام سبزه کچل با ریش و سبیل شدم عین صدام
کاااااااااااااااااااااااااااش بودی میترسوندمت ولی دلم نمیومد
آنیسا یادت نره از با با و ماممان عیدی بگیری این روزها تولد بهترین های خداست
دورتدو رچشای نازتو میبوسم



مرسی عمو حسینم

مامان نیره
4 تیر 91 12:10
الهی
مامان نیکادل
4 تیر 91 12:46
الهی نازی آنیسا گلی خدایا مواظب این نی نی های ناز باش تا قند تو دلشون تکون نخوره آمین
مامان مانی
4 تیر 91 15:22
نازی خوشگلم می بوسمت عزیزم
مامان آراد(خاطره)
4 تیر 91 17:05
نفسم...آره عزیزم حتما برش دار...خوشحالم که خوشت اومده...دخملمو ببوس...


مرسی عزیزم برش داشتم گذاشتم پست ثابتم . مرسی عاشق نوشته بودم
امی تیس
5 تیر 91 1:43
الهی
سلام خانومی
خدا دخمل خوشگلت رو حفظ کنه
آدم خودش هزار بار بترسه ولی بچه اش یه لحظه هم ترس رو حس نکنه
امی تیس من هم یه شب مدام جیغ می زد فکر کنم خواب بد دیده بود


وای آنیسام وقتی خواب بد میبینه جیغ میکشه انقدر دلم براش میسوزه یه قران بالا سر نی نی خوشگلمون بزار مامانی
مامان نفس طلایی
10 تیر 91 9:43
وای چه بد الهی بگردم