اولین سفره خونه رفتن دخترم
قربون شکل ماهت برم امروز با همرفتیم سفره خونه یه جای قشنگ بود سمت جاده چالوس درست کنار رودخونه بود . دایی و دختر دایی بابایی تازه از کیش اومدن بابایی میخواست اونا رو ببره یه دوری بزنن ما هم رفتیم .مامانی ( مامان بابایی ) هم با ما بود . خیلی خوش گذشت . توام دخمل خیلی خوبی بودی و اصلا ما رو اذیت نکردی . تمام مدت داشتی با تعجب اطراف و نگاه میکردی . اینم عکسای امروز :
از سمت راست : دایی امیر . مامانی . عسل . من و تو
بابایی رو نیگا چقدر بد اخلاقه . هی میخندید بهش گفتم جدی باش یه عکس خوشگل بگیرم این شکلی شد مامانی :
بعدش رفتیم عظیمیه با هم جیگر خوردیم . موقع برگشت شما خیلی بی قراری میکردی آخه مامانی شما فقط دوست داری تو ماشین جلو بشینی منم دادمت دایی امیر تا گرفتت تو بغلش آروم شدی و تا خونه خوابیدی . اومدی خونه بردمت حموم تا دختر گلم بد یه پیک نیک نصفه نیمه حسابی تمیز شه بد بره تو تختش لا لا کنه ولییییییییییییی تو 2 شبه خیلی بد میخوابی تا بلاخره ساعت 2 با هزار ترفند مامانی خوابت برد گل من .
شبت بخیر عزیزه دلم خوب بخوابی مامانی .