12 ماهگی و راه افتادن آنیسا
سلام مامانی ببخشید خیلی وقته نرسیدم بیام اینجا برات بنویسم دخملمممممممم انقدر شیظون شدی که نگوووووووو همش داری شیطونی میکنی یه لحظه یه جا بند نمیشی مامانی دیگه نمیرسه بیاد پای نت . فدات بشم من بزرگ شدی . 25 اسفند تولدته انگار نه انگار که یک سال گذشت این 1 سال شیرین ترین روزای زندگی من بود با وجود تو .
آنیسا خیلی دوست دارم و هر روز این احساس بیشتر میشه . نمیتونم حتی چند لحظه از خودم دورت کنم شیرین من . از پیشرفتات بگم که یه عالمه تو این دو ماهه تغییر کردی . کلمه هایی که میگی :
آب
ماما
بابا
بییم (بریم )
دس (دست )
بیده (بده )
بوف (غذا)
قربون شیرین زبونیات برم من . تا میگیم آنیسا بای بای کن تندی دستاتو تکون میدی . آنیسا بوس کن لباتو غنچه میکنی و با یه عالمهههههههههه آب دهن بوس میکنی . تا میگیم نانای تند تند میرقصی . تا میگیم دس دسی تند تند دست میزنی .
از همه مهمتر تو چند روزی بود که تلاش میکردی قدم بر داری . بلاخره دیروز دخمل گلم تونستی 3 تا قدم پشت هم بدون کمک برداری من عشششششششششششششششق کردم به خدا قربونت برم که داری بزرگ میشی .
اینم چند تا عکس از دخملی : عشق من اینجا ولنتاین بود وبا وجود تو زندگی من و بابایی خیلییییییی بیشتر از قبل پر از عشقه :
عاشق اینی که تمام وسایل خونرو جا به جا کنی میز صندلی خلاصه همه چی اینجام خونه بابایی اینا داری سعی میکنی عسلیارو جابه جا کنی :
قربون چشات برم من ماشاللههههههههههههههههههه
راستی عاشق حموم و آب بازی هرکسی میره حموم میری دم در حموم و جیغ و داد میکنی ببرنت حموم حتی اگه یه ربع پیش از حموم اومده باشی . قربونت برم من