مادرانه یک سالگی
بزرگ شدی
خیلی زود بزرگ شدی عشق مامان . از یه طرف دوست دارم بزرگتر شی انقدر بزرگتر که کلی بتونم برات دردل کنم از یه طرف دلم برا تک تک ثانیه هایی که گذشت تنگ شده .دختر من یه عالمههههههههههه کارای جدید یاد گرفته .بوس میفرسته . بای بای میکنه . الکی سرفه میکنه . قشنگ راه میره . یه عالمه کلمه جدید یاد گرفته . 2 تا دندون دیگه ام به مرواریداش اضافه شده . راست میگن بچه ها زود بزرگ میشن . اولا از پیرییییییی خیلی بدم میومد اصلا دوست نداشتم پیر شم اما الان دوست دارم پیر شم و جوونی و خوشبختیه تورو ببینم . دوست دارم برای تو هر فداکاری بکنم . دوست دارم تمام لحظه هام و به پات بریزم . دوست دارم دوسم داشته باشی و ازم راضی باشی.دوست دارم مادر خوبی باشم . همین .
و فقط و فقط و فقط یه آرزو دارم : خوشبختیه تو
بگذریم مامان کلی تو دفترم راجع به حسام برات نوشتم . یه روزی میخونیشون . بریم سراغ عکسای این چند وقتت .
دخملم عاشق بستنیی قیفی . انقدر با میل میخوری من میمیرم برات :
اینم عکس شما با اولین لباس عیدات فدات شم
دخملم تیپ اسپرت زده قربونش برم مننننننننننننننننن:
آنیسا تو حیاط بابا بزرگش اینا
اینم عکسای مدلینگ دخترم دم در :)
سر کوچه مامان بزرگش اینا ( مامان بابا ) یه پارک داره که من جدیدا بعد از ظهرا آنیسا رو میبرم اونجا . دختریییییییییی عاشق اونجاس هر دفعه که میریم برگشتن با گریه بر میگرده . اینم عکساش :
راستی ما عید رفتیم شمال آنیسا کلییییییییییییییی ماسه بازی و دریا بازی کرد زود زود میام عکساشو میزارم