اولین عروسی و نمایشگاه بین المللی
سلاممممممممممممم دخملم قربونش برم اولین عروسی زندگیشو رفت . عروسی خاله سحر دوست جون مامانش . کلی بهمون خوش گذشت ایشالله خوشبخت شه عین ماه شده بود عروسمون . آنیسا خیلی بهش خوش گذشت . کلی رقصید و با بادکنکا بازی کرد . اصلا هم اذیتمون نکرد و کلی به ما هم خوش گذشت . اینم عکسای عروسی :
آنیسا و دایی جونش :
بعدم که اومدیم دخملی بیهوش شد از خستگییییییییییی . تو خواب تمام لباساشو عوض کردم صبح روز جمعه هم با بابایی رفتیم نمایشگاه بین المللی . نمایشگاه کودک و شیرینی و شکلات بود . خیلی خوببببببببببب بود چند تا هم بهتون جایزه دادن که بعدا برات عکسشونو میزارم . اینم عکسای نمایشگاه :
اینجا یه جا بود برای بازی کردن بچه ها غرفه مولفیکس :
اینم آنیسا خانوم تو غرفه نی نی سایت :
اینم آقای دلقک که شما کلی ازش ترسیدی برای همین بابا هم باهاتون عکس انداخت هرچند شما گریت قطع نمیشد . آخه دلقکم انقدر وحشتناک میشه :
البته فرداشم دوباره با عمه گلریز و عسل رفتیم نمایشگاه که ازت عکس ننداختم . خیلی خوش گذشت چند روزه همش اینور اونوریم بعد از نمایشگاهم با عمه اینا رفتیم تجریش رستوران دالون نهار خوردیم :
شما عاشق سیب زمینی سرخ کرده ایی . انقدر حرف زدی و دلبری کردی که نگو یه آقاهه اونجا هی برات بوس میفرستاد موقع اومدن بیرونم بهت یه بادکنک کادو داد.
اومدن بیرون سر میدون تجریش نشستی بودی نمیومدی دیگه من میمیرم برا نشستنت به خدااااااااااا:
راستیییییییییییییی برای اولین بار برا دخملی لاک زدم به لاک میگه گاک گاک هر روز میگیره دستش میاره میده دستم میگه گاک . دیگه دلم نیومد برات نزنم اینم لاکای دخترم . هر وقتم راجع به لاکش حرف میزنم ذوق میکنه میخنده .
عاشقتممممممممممممممممممممممممممممممممم