عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

77 روزگی دخملم

دعایت میکنم مادر که حتی یک قدم پایت نبوسد خاک کویی جز به کوی یار دعایت میکنم مادر     دعایت میکنم مادر که دستان نهیف وکوچکت در آسمانها نیمه شب لبریز باشد از خدا از عشق و از شوقش همیشه اشک دعایت میکنم مادر...   قربون شکلت برم من که هر روز خواستنی تر میشی . جدیدا یاد گرفتی یه عالمه آغو آغو میکنی و دل منو و بابایی و میبری . عاشقتم مامانی به خدااااااااااااااااا   پانوشت : اینو از وبلاگ یه مامان خوب و مهربون که برا نی نیش شعر میگه یاد گرفتم . خیلی خوش اومد . برا همین برداشتمش برات گذاشتم مامانم .اینم وبلاگش http://anisam.niniweblog.com/ انیس کوچولو خوش به حالش که...
19 خرداد 1391

84 روزگی دخملی و هنرنمایی مامان

قربونت برم هر روز که میگذره خواستنی تر میشی . از خواب که صبح ها بیدار میشی انقدر سر حالی تا نگات میکنم میزنی زیر خنده . آخ میمیرم واسه اون لبخندات بی دندون من . همش برا مامان سخنرانی میکنی آغو آغو میکنی . ذوغ میکنی جیغ میکشی خلاصه دارم عشق میکنم باهات . امروز 1 ساعت با بابایی تنهات گذاشتم رفتم آفتاب بگیرم برنزه شم خوشتیپ شم تو به من افتخار کنی دلم یه ذره شد برات زود اومدم خونه . ببین نمیزاری خوشتیپ شم ؟ دیروز عمو پوریا بهم cd فتوشاپ داد دارم باهاش ور میرم بتونم عکسات و خوشگل کنم . خوشگل که هست خوشگلترش کنم خوردنیه مامان . حالا این 2 تا عکس و داشته باش اولین کارای مامانه ها . بعدا سعی میکنم خوشگل تر درست کنم برات . چی کار کنم هنوز بلد نیس...
16 خرداد 1391

روز پدر

80 روزه که معنی با تو بودن و میفهمم . دوست دارم به اندازه تمام روزایی که انتظارم و میکشیدی . به تعداد اشکایی که روز اول وقتی گذاشتنم تو بغلت ریختی و از ذوقت به همه شیرینی میدادی .به اندازه تمام روزایی که سر اسمم با مامان کل کل میکردی . به اندازه ذوقی که اولین بار تو مطب دکتر به خاطر شنیدن ضربان قلبم کردی . به اندازه برق چشات وقتی اولین بار تو مانیتور من و دیدی وقت سونوگرافی مامان .به اندازه شبایی که روزای اول به دنیا اومدنم وقتی مامانی حالش بد بود بیدار موندی و من تا صبح تو بغلت بودم . به اندازه تمام عشقی که این 80 روز بهم داشتی . هنوز گرمایی دستات که وقتی تو شکم مامانم بودم نازم میکردی و باهام حرف میزدی گرمم میکنه و آرامشت آرومم میکنه.میدون...
13 خرداد 1391

2 ماه و 11 روزگی دخملی

عسلم این 3 تا از عکسای خوشگلت که من خیلی دوسش دارم از مسافرت که اومدیم یه کم کلافه شده بودی 2 روز مامانی و اذیت کردی و بهانه میگرفتی . یه کم گرمت شده بود تو ماشین .ببخشید مامانی دیگه تا آخر تابستون جای طولانی نمیبرمت اذیت بشی خانومم ...
4 خرداد 1391

2 ماه و 9 روزگی دخملی

عزیزه ما شمارو 5 روزه بردیم شمال خونه مانی دوست مامانی بابایی عمه گلریزتم با ما بود . خیلی خوش گذشت عزیزم .شمام اصلا اذیت نکردی مامانو . فقط تو راه برگشت خسته شده بودی یه کم سرمون غر زدی ولی بعدش خوابت برد و تا خونه خواب بودی . این روزا که میگذره هر روز شیرین تر میشی دوست دارم از تمام لحظات با تو بودن برای عاشقت بودن و بو کردنت استفاده کنم چون داره خیلی زود میگذره مامانی . دلم برای روزای اول که از بیمارستان اومده بودی خیلی تنگ شده .با اینکه سخت بود ولی الانم که فکر میکنم خیلی خیلی شیرین بود . دوست دارم دختر گلم . عاشق اون خنده های خوشگلتم . راستی جدیدا یاد گرفتی وقتی میخندی آخرش یه جیغ کوتاه میکشی که من میخوام برات بمیرم .   *******...
2 خرداد 1391

من اومدمممممممممممم

سلام سلام دوست جونا ببخشید دیر اومدم این دختری پوست سر منو کنده اگه براتون بگم این 18 روز چه بلا هایی سرم اومد های های به حالم گریه میکنید اول از همه اینکه بنده روز 4 به بعد تنها بودم و هیشکی پیشم نبود نه مامانم نه مادر شوهرم چون مامانم مجبور شد بره مسافرت مادر شوهرمم شوشو ش تازه از مسافرت اومده بود موند پیش اون  . یعنی یه هفته اول کلا من فقط گریه کردم ولی الان خداروشکر خیلی بهتره دارم از پس کارام بر میام یه کمم دستم راه اوفتاده دیگه همه اینا یه طرف مهمونا که میومدن یه طرف درد بخیه هام یه طرف دیگه پیر شدم ولی همش به داشتن دخمل گلم می ارزید بچه ها عین دیوونه ها دوسش دارم میمیرم واسش به خدا اگه بدونین اولین بار که نشونم دادن...
25 ارديبهشت 1391