عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

بازی های شبانه آنیسا و اولین بافتنی مامان و کادو های پاییزه

عزیزه دلم من و تو به خاطر کار جدید بابا یه شب در میون خونه تنهاییم. شما هم آخر شب بدجوری حوصلت سر میره برای همین من و تو شبایی که بابا نیسا با هم بازی اختراع میکنیم . از این رو من چند روز پیش رفتم با عمه و اینا رو از لوازم تحریریه سر کوچه خریدم : اینم اولین کلاژ آنیسا خانوم . مامان میبرید بعد آنیسا میچسبوند و مامان روشون طرح میکشید این هم نتیجه زحمت مادر و دختر : اینم آنیسا خانوم متفکر : الهی قربون دختر خلاقم برم من . دیروز با بابایی داشتیم فیلم میدیدیم دیدم ییهو اصلا طدای تو نمیاد اومدم دیدم داری از بازی های قبلیت برای خودت بازی جدید درست میکنی . این باز برا 3 سال به بالاس اما تو تمام اشکال و دقیق مینداختی تو جای خودش . او...
22 مهر 1392

روزهای پاییزی ما با هم

سلام عزیزه دلم مامان پاییز شد . من همیشه عاشق پاییزبودم این روزا حال و هوام خیلی خوبه بخصوص که هوا یکمم سرد شده و قشنگ بوی پاییز تو خیابونا بیاد . قربون دخترم بشم که انقدر عاشق هوای خنکه . توام کلی با  این هوا عشق میکنی از اولم عاشق خنکی بودی عزیزه دلم . دختر زمستونیه منی دیگه مامان فدات شه . بزار یکم از پیشرفتات بگم دایره لغات آنیسا البته تا اونجا که یادمه : هر چیزی که بهت میدیم تند تند میگی مسی (مرسی ) انقدر خوشگل میگی که من میمیرم برات روز 20 باز بیشتر میگی مسی مهربونه مامان تا یه صدای بلند میاد یا خودت دی وی دی رو روشن میکنی یه دفعه صداش میاد تند دستتو میزاری رو قلبتو میگی تسیدم تسیدم (ترسیدم ) آخ قربون قلبت بشم مننننننننننن...
17 مهر 1392

عکس های آتلیه ایی دخترم

اینم چند تا از عکس های آتلیه ایی دخملی که بلاخره این سرعت نت افتضاحححححححح اجازه داد بزارم خاله ها : اینم چند تا عکس که چاپ کردم برای رو دیوار خونه .  ...
15 مهر 1392

واکسن 18 ماهگی و پارک ارم

بلاخره واکسن 18 ماهگی آنیسا خانوم صبح با مامانی رفتیم زدیم . فداش بشم الهی دخمل قوی مامانشه .خانومه واکسن دستشو زد جیکش در نیومد فقط یکم تعجب کرد .ولی پاشو که زد یهکم گریه کرد و همش میگفت نه نه . بمیرم برات به خدا مامانی ببخشید فدات شم من مردم اشکای تورو دیدم اما دیگه تموم شد رفت تا 6 سالگی . راحت شدیم عزیزم . یه کوچولو تب کردی اما زودی استامینوفن دادم بهت تبتم اومد پایین خدا رو 100 هزار مرتبه شکر .اینم عکسات بعد واکسن دخملم لالا کرده : اینم جای واکسنش  من مردم برات  : اینم بعد که بیدار شد خودش رو پاش کمپرس سرد میزاره دخملم : وای آنیسا من عاشق این عروسکه شدم این عروسکرو مامانی ( مامان مامان ) برای کادوی واکسنت برا...
28 شهريور 1392

اولین عروسی و نمایشگاه بین المللی

سلاممممممممممممم دخملم قربونش برم اولین عروسی زندگیشو رفت . عروسی خاله سحر دوست جون مامانش . کلی  بهمون خوش گذشت ایشالله خوشبخت شه عین ماه شده بود عروسمون . آنیسا خیلی بهش خوش گذشت . کلی رقصید و با بادکنکا بازی کرد . اصلا هم اذیتمون نکرد و کلی به ما هم خوش گذشت . اینم عکسای عروسی : آنیسا و دایی جونش : بعدم که اومدیم دخملی بیهوش شد از خستگییییییییییی . تو خواب تمام لباساشو عوض کردم صبح روز جمعه هم با بابایی رفتیم نمایشگاه بین المللی . نمایشگاه کودک و شیرینی و شکلات بود . خیلی خوببببببببببب بود چند تا هم بهتون جایزه دادن که بعدا برات عکسشونو میزارم . اینم عکسای نمایشگاه : اینجا یه جا بود برای بازی کردن بچه ها غرفه مولفیکس : ...
24 شهريور 1392

سفره خونه و شهر شادی

عزیزه دلم دیروز با عمه و عسل ( دختر دایی بابا ) تصمیم گرفتیم بریم بیرون حوصلمون سر رفته بود آخه باباتم شیفت بود شب نمیومد . برای همین اول رفتیم سفره خونه تو خیابون چمن بهت خیلی خوش گذشت یه باغ بود با یه حوض خوشگل پر از فواره کلی کیف کردی دخترم . عسلم یعه چند تا ازت عکس خوشگل گرفت : ای جونم قربون دستای قشنگت فدای انگشتات : بعدش با عمه رفتیم شهر شادی بالای هایپر مارکت کارتتم شارژ کردیم هر چی خواستی بازی کنی تو هم تمامممممممم وسایلی که میتونستی سوار شدی : نمیدونم چرا تا سوار اینا میشدی اخم میکردی :) از سوپر مارکت اون پایینم عمه برا روز دخترت یه قمقمه خوشگللللللللل خرید خیلی ناز بود عسلم مبارکت باشه فدات ش...
18 شهريور 1392

دختر عزیزم روزت مبارک فرشته نازنینم

قربونت برم من خانوم خوشگلم روزت مبارک باشه عزیزه دلم قربون شکلت بشم من زیبا ترینم . واقعا از داشتن دختری به زیبایی و با هوشی و مهربونی تو به خودم میبالم .ای خدا 1000 مرتبه شکرت. من و بابا کلی برای روز دختر برات برنامه داشتیم صبح با بابایی رفتیم برات یه کادوی خوب گرفتیم یه تاب اینم عکس کادوت عزیزه دلم : مبارکت باشه بعدشم رفتیم شیرینی گرفتیم بردیم خونه بابایی اینا و زندایی بابا لطف کردن به تو یه هدیه دادن دستش درد نکنه : بعدم بعد از ظهر با بابایی اینا و مامانی اینا رفتیم باغ گل که به شما خوش بگذره . خیلییییییییییییییی شلوغ بود برای همین نتونستم عکس قشنگی ازت بگیرم دخترم . اینم عکسای باغ گل که خیلی قشنگ بود : ا...
16 شهريور 1392