عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

یه روز با وعده های غذایی آنیسا و اولین جایزه و مرسوله پستی

آنیسا امروز تصمیم گرفتم برات از تمام چیزایی که هر روز میخوری عکس بگیرم .تا بعدانا ببینی من چه برنامه ایی داشتم تا تو یکم غذا خور شدی کشتی منو . از اول صبح شروع میکنم اول صبح ما با هم صبحونه میخوریم تو عاشق نون پنیری و من برات لقمه های کوچیک میگیرم تا بخوری روشم گردو رو ریز میکنم و میباچم تا راحت تر بخوری اینم عکس صبحونه آنیسا خانوم : بعد از نون پنیرگردوتم موزت با اشتها میخوری آخه موز خیلی دوست داری عزیزم و بعدشم دو تا دونه بیسکوییت مادر و یه شیشه شیر میخوری. فدات شم من که صبحونرو از همه بهتر میخوری. اینم لقمه کوچیک کوچیکایی که مامانی برا جوجش میگیره روشم اونا گردو : بعدش یک ساعت بعد هر میوه ایی که تو خونه داشته باشیم برات میارم تا جلو ...
8 شهريور 1392

یک سال و 5 ماهگی آنیسای 12 دندونه و بیمه کردن مامان بزرگش

سلام آنیسای مامان  فرشته کوچولو مریضیت خیلی بهتر شده خدارو شکر . هنوز واکسنتو نزدم  . دکترت گفت تا داره دارو هاشو میخوره واکسنشو نزن بزار یکم از مریضیش بگذره . بردمت برای چکاپ ماهانت  قد 73  وزن 11.200 گرم  قربونت برم من قد بلند مامان . دکترت کیف کرده بود میگفت خیلی قدش خوبه . اما مامان و یکم دعوا کرد برای پشت گوش انداختن قطره آهنت برای همین منم چند روزه خیلی منظم قطره آهنت و بهت میدم . شربت سانستولتم هر روز بهت میدم . البته بعد از مریضیت یکم سخت دارو هاتو میخوری فدات شم حق داری انقدر دارو خوردی خسته شدی خانومم. اشکال نداره من با حوصله داروهاتو بهت میدم تا همیشه سالم سلامت باشی فدات شم .  راستی مامان ج...
6 شهريور 1392

سفر شمال شهریور 1392

سلام دخمل مامان دخترم فکر کنم باید برای تو یه کتاب سفرنامه بنویسم عزیزه دلم انقدر که ما همش هوس مسافرت میکنیم . سه شنبه صبح با عمه گلریزت و عمو رضا راه افتادیم سمت شمال پیش دوستامون تو نور . تو راه دخترم انقدر ماه و مهربون بودی که نگو اصلا اذیت نکردی یا خواب بودی یا داشتی بازی میکردی . خیلیییییییییی هوا خوب بود شمال ولی یکم جاده شلوغ بود .تو راه تو سیاه بیشه عمو رضا هوس جیگر کرد منم کلی استقبال کردم برای همین پیاده شدیم جیگر خوردیم وای که چقدررررررررررر هوا خوب بود مه اومده بود تا روی زمین و یکمم خنک بود . توام کلی جیگر خوردی فدات شم و از هوا لذت بردی . اینم عکسای سیاه بیشه تو پیش عمه گلریزت : اونجا سی دی اتو برده بودم هم...
2 شهريور 1392

آنیسا و 17 ماهگیش

سلام عزیزم ببخشید گل مامان انقدر درگیر مسابقه نی نی شکمو بودم که وقت نمیکردم بیام و وبلاگتو آپ کنم . راستی امروز از طرف نی نی وبلاگ ایمیل اومد که جایزه هاتو انتخاب کنم تا برات بفرستن. منم دو تا سی دی خاله ستاره مرزبان و کلیله دمنرو برات انتخاب کردم چون تو ترانه های خاله ستاررو خیلی دوست داری خانومم . مبارکت باشه عزیزه دلم مامان . اصلا جایزه مهم نبود مهم این بود که تو جزو 15 نفر اول بودی عشقم . از این روزات بگم شیطون مامان انقدر خواستنی شدی که نگووووووووو. کلی بزرگ شدی و کارای جدید یاد گرفتی و دل مارو میبری . عاشق پارک رفتنی یه روز در میون که بابا شیفته میبرمت پارک سر کوچه کلی بازی میکنی خودتم یاد گرفتی تند تند از پله ها ی سرسره میری بالا و...
21 مرداد 1392

هورااااااااااااااا آنیسا برنده شد

بلاخره این مسابقه نی نی شکمو هم تموم شد عشق مامان شما بین 753 نی نی نفر 14 شدی قربونتتتتتتتتتت برم من هرچند که شما برا ما همیشه اولی اما خوب مامانی رتبه 14 رتبه بدیم نیست قربونت برم من . تمام این 581 رای رو مامان با جون و دل برات جمع کرد قربونت برم من . مسابقه خوبی بود کلی دوست پیدا کردم مرسی از همه دوستای بلاگفایی گلم که واقعا من و تو جمع کردن این رایا کمک کردن .خیلی مهربونید دوستون دارم خاله ها و عمو های مهربون دخملم . دوست دارم آنیسای نازم ایشالله همیشه تو زندگی موفق و پیروز باشی مامانم مهربونترین زیباترین تو دل برو ترین دوست دارم تمام زندگی من و بابا ...
20 مرداد 1392

آنیسا و مسابقه نی نی شکمو

خاله ها آنیسا هم تو این مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده اگه لطف کردید و بهش رای دادید بهمون خبر میدید که ما کلی امیدوار شیم مرسی مهربونا. عاشقتونمممممممممممممممممممممممممممممممممم ...
19 تير 1392
1328 0 342 ادامه مطلب

یه پست طولانی با یه عالمه عکس + سفر کاشان

قربونت برم الهی هفته پیش با بابابیی و مامانی و دایی سپهر رفتیم نظنز شهر مامان بزرگت پیش فامیلایای مامانی خیلی وقت بود ندیده بودیمشون . خالمو و مامان بزرگمو . اولین بار بود که بی بابایی رفتیم مسافرت به تو خیلییییییییییییی خوش گذشت و کلی آب بازی کردی . حیاط مامان بزرگ خیلی با صفاس و هوا هم که گرم تو همش تو آب بودی و کلی با بچه ها بازی میکردی . کلی بهمون خوش گذشت توام اصلا اذیتمون نکردی نه تو راه نه اونجا فقط موقع برگشت به خاطر گرما یکم اذیت شدی که ما هم زود از ماشین پیاده شدیم و یکم هوا خوردی دست و روت و شستم یه لیوانم بهت خاکشیر دادم حالت خوب خوب شد تا اومدی تو ماشینم خوابیدی تا دم در خونه . اینم عکسای کاشان : آنیسا و طبق معمول آب بازی : ...
3 تير 1392

15 ماهگی دخملی و سفر دماوند

سلام عزیزه دل مامان .ببخشید مامانت خیلی تنبله . مرسی از تمام خاله های وبلاگی آنیسا که مارو تنها نمیزارن . از کارای جدیدت بگم برات که چقدر خانوم و ماه شدی عزیزه دلم . قشنگ بهمون ابراز احساس میکنی . بوسمون میکنی . نازمون میکنی . از ناراحتیمون ناراحت میشی دخمل فهمیده من . تا دستمو باز میکنم هر جا باشی میدویی تو بغلم و غش میکنی از خنده فدات شم من دلم ضعف میره اونوقت برات . جدیدا هم این شکلی پنگول نگاه میکنی تند تندم به به میخوری : آخ قربون لم دادنت فدات شم مننننننننن . راستی هفته پیش 4 روز با دوستامون رفتیم دماوند . خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو دخمل خوشگلم . عشق میکردی تو هوای خوب دماوند و هم تو باغ بودی . بمیرم واسه نی نی ها که همش ...
11 خرداد 1392

14 ماهگی دخملی با یه عالمه عکس

عزیزه دل مامان چند وقته نمیرم بیام وبلاگت . ببخشید مامانی شما دیگه اصلا واسه من وقت نمیزاری شیطوننننننننن مامان .هر روز شیرین تر و خواستنی تر میشی . این روزا همش با هم میریم پارک و اینور اونور خیلی خوش میگذره بهمون . اما حیف که باباش نیست خیلی سرگرم کاره همش داره کارمیکنه که من و تو تو رفاه باشیم . بمیرم براش خیلی مهربون و ماهه مامانی . هواشو داشته باشیااااااااا . از کارای جدیدت نمیدونم کدوم و بگم . انقدر خوشگل کلمه ها رو میگی برات غش میکنم . توب (توپ ) بیدش (بدش ) نه نه نه ( میخوای بگی نه سه بار پشت سر هم میگی انگشتتم باهاش تکون میدی ) آب بیده باباش ماما تا کار بد میکنی میزنی آروم رو لپتو میگی اوووووووووووووه تا میگیم آنیس...
17 ارديبهشت 1392

کارای جدید 13 ماهگی

سلام عشق مامان انقدر شیرین شدی جدیدا که نگو . البته شیرین بودییییی خانومی شیرین تر شدی فدات شم . دیروز یه لیوان آب دستت بود ریختی رو زمین دیدمت گفتم واییییییی آنیسا دستتو گذاشتی رو لپت آروم گفتی اوووووی الهییییییی فدات شم ادای منو در میاری بعدشم یه دفعه نمیدونم از کجا یه دستمال پیدا کردی و تند تند شروع کردی پاک کردن آب باورم نمیشد قربونت برم یه ربع داشتی زمینو میسابیدی منم غش کرده بودممممممم .قربونت برم عزیزم نمیخواد از الان انقدر زحمت بکشی . عاشق تاب بازی تو پارکی . سر کوچه مامانی اینا یه پارک تا از جلوش رد میشیم تند تند میگی آبه آبه (تاب ) هههههههه هم به آب میگی آبه هم به تاب . انقدر خوشگل میگی برات ضعف میکنم . این روزا دیگه قشنگ راه...
28 فروردين 1392